برای عبور از بحران، باید الگویی که «مردم» را در مرکز می‌بیند تقویت کرد
برای عبور از بحران، باید الگویی که «مردم» را در مرکز می‌بیند تقویت کرد

تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد که رابطه مردم‌محور نه‌تنها آرمانی اخلاقی است، بلکه یک ضرورت امنیتی و سیاسی برای بقا و ثبات کشور به‌شمار می‌آید.

به گزارش خبرنگار مهر، حسین تدین عضو اندیشگاه بیانیه گام دوم، در مطلبی به موضوع همبستگی ملی در مواجهه با جنگ ترکیبی و بازتاب نوع رابطه مردم و حاکمیت پرداخته و نوشته است:

در جریان جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا علیه ایران، پدیده‌ای قابل‌تأمل در سپهر اجتماعی کشور رخ داد: همبستگی ملی، وحدت کم‌نظیر، و مشارکت فعال مردم از طیف‌ها و اقشار گوناگون. از کاربران فضای مجازی تا نیروهای داوطلب، از نخبگان منتقد تا رسانه‌های مختلف، همگی با وجود تفاوت‌ها در یک نقطه اشتراک داشتند: دفاع از ایران. این پرسش مهم پیش روی ماست: چه نوع رابطه‌ای بین مردم و حاکمیت وجود دارد یا می‌تواند وجود داشته باشد که چنین همدلی ملی را در لحظات بحرانی فعال می‌کند؟ آیا این انسجام صرفاً احساسی و مقطعی است یا ریشه در مبانی نظری عمیق‌تری دارد؟

مدل چهارگانه رابطه مردم و حاکمیت

برای پاسخ به این پرسش، می‌توان به یک مدل نظری چهارگانه از نسبت حاکمیت و مردم اشاره کرد:

اول مدل مردم به مثابه ولی نعمت: در این نگاه، مردم بالاتر از حاکمیت قرار دارند؛ ولی‌نعمت تلقی می‌شوند و حاکمیت خود را خدمتگزار آنان می‌داند. مشروعیت سیاسی از رضایت مردم سرچشمه می‌گیرد.

دوم مدل مردم به مثابه شریک: مردم و حاکمیت هم سطح‌اند. مشارکت سیاسی، شفافیت، و پاسخ‌گویی دوطرفه اصل است. مردم در فرآیند تصمیم‌گیری و اجرا شریکند.

سوم مدل مردم به مثابه مخاطب: در این الگو، حاکمیت مردم را پایین‌تر می‌بیند و آنان را نیازمند هدایت، تبیین و اقناع می‌داند. مشارکت مردمی محدود و از بالا به پایین تعریف می‌شود.

چهارم مدل مردم به مثابه مجری: در این نگاه اقتدارگرایانه، مردم تنها مجری اوامر حاکمیت هستند و نقش مستقلی در سیاست‌گذاری ندارند. مشروعیت صرفاً از قدرت و نه از مردم نشأت می‌گیرد.

انسجام ملی، محصول کدام مدل است؟

رخداد جنگ ۱۲ روزه نشان داد که بخش زیادی از مردم ایران، با وجود نقدهای داخلی، همچنان حس تعلق و دفاع از کشور را در خود زنده دارند. این همبستگی صرفاً واکنش احساسی نبود، بلکه نتیجه نوعی رابطه تعاملی و اعتماد آمیز میان مردم و حاکمیت در لحظات حیاتی بود.

بررسی تجربه آن روزها نشان می‌دهد که:

• اطلاع‌رسانی سریع و صادقانه مقامات رسمی باعث تقویت سرمایه اجتماعی شد.

• مردم در صحنه بودند، نه فقط به‌عنوان مخاطب بلکه به‌عنوان کنشگر اجتماعی.

• حتی منتقدان نیز در کنار دیگران، دفاع ملی را بر اختلاف سیاسی ترجیح دادند.

در واقع، آنچه در جریان این جنگ تحمیلی دیده شد، ادامه طبیعی همان رویکردی بود که نظام اسلامی از آغاز بر پایه آن بنا شده است؛ یعنی قرار دادن مردم در جایگاه ولی‌نعمت و شریک حاکمیت، نه صرفاً مخاطب یا مجری فرامین. این بحران، تنها فرصتی بود برای بروز روشن‌تر این حقیقت در سپهر عمومی جامعه.

الگوی مطلوب، حافظ امنیت ملی

پدیده‌هایی مانند جنگ ترکیبی، تحریم‌های فراگیر یا تهدیدات خارجی، تنها با تجهیزات نظامی پاسخ داده نمی‌شوند؛ بلکه نیازمند سرمایه اجتماعی، اعتماد ملی، و انسجام درونی‌اند. این سرمایه تنها در صورتی فعال می‌شود که مردم خود را صاحب کشور و شریک حاکمیت بدانند، نه صرفاً فرمان‌بر یا مخاطب.

تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد که رابطه مردم‌محور نه‌تنها آرمانی اخلاقی است، بلکه یک ضرورت امنیتی و سیاسی برای بقا و ثبات کشور به‌شمار می‌آید. برای عبور از بحران‌ها، باید الگوی حاکمیتی را که مردم را در مرکز می‌بیند، تقویت کرد؛ الگویی که خدمت به مردم را نه شعار، بلکه مبنای مشروعیت خود می‌داند.